نگاهی به جامعه، نگاهی به اوضاع سیاسی، نگاهی به حزب
با هیئت دائر دفتر سیاسی حزب
یک دنیای بهتر: خطر جنگی که تخاصم دو قطب تروریستی در بالای سر جامعه قرار داده بود کمتر شده است اما بجای آن "خطر" گسترش اعتراض رادیکال و آزادیخواهانه مردم در بالای سر رژیم بیشتر شده است. کلا نقش و جایگاه اعتراضات دانشجویان در تحولات جاری در جامعه را چگونه می بینید؟ آیا ورق برگشته است؟ دور تعرض مردم است؟
علی جوادی: آنچه در ۱۳ آذر و حول و حوش آن رویداد غرش رعد در آسمان بی ابر نبود. یک واقعه تصادفی نبود. محصول ابراز وجود و تلاش و سازماندهی هدفمند جنبشی است که برای آزادی و برابری و سوسیالیسم مبارزه میکند. این جنبش امروز نیروی محرکه اصلی و تعیین کننده جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم است. نماینده بر حق آرزوها و تمایلات واقعی جامعه ای است که میخواهد آزاد و برابر و مرفه و انسانی زندگی کند. نسل و جنبشی که قرن بیست و یکمی است. اسلامی نیست. بدهکار نیست. عقب مانده و متحجر نیست. این جنبش در سنگر دانشگاه نشان داد که از چه پتانسیل عظیمی برخوردار است. نماینده آینده است. نماینده زندگی و انسانیت است. رادیکال و آزادیخواه است.
در اعتراضات ۱۶ آذر رژیم اسلامی آمد که بزند و نابود کند. ارتجاع دوم خرداد و زائده های دانشجویی اش صفوف خود را جدا کردند. به راست خود متکی شدند که چپ و کمونیسم را "تنها" در معرض تعرض رژیم قرار دهند. رژیم اسلامی دست به دستگیری های گسترده زد. بیش از ۳۰ نفر را دستگیر کردند. اما با موجی از اعتراضاتی به مناسبت ۱۶ آذر مواجه شدند که در تاریخ این مبارزات بی سابقه بوده است. واکنشی گسترده به تعرض رژیم اسلامی بود. کمونیسم و چپ در این مصاف اگر چه دستگیری داد، اگر چه در این مبارزه زندانی داد، اما شکست نخوردند. برعکس پیروز شدند. بنظر من ۱۳ آذر نقطه عطفی در تاریخ تحولات سیاسی معاصر ایران است. این ویژگی و جایگاه اعتراضات ۱۳ را باید به رسمیت شناخت. برای پی آمدهای سیاسی آن باید آماده شد. به اعتباری "ورق بر گشته است". نوبت تعرض توده های مردم است. نمونه های این تعرض را هم اکنون در مبارزه برای آزادی دانشجویان زندانی و زندانیان سیاسی مشاهده میکنیم.
سیاوش دانشور:ما همواره تاکید کردیم که معادله بالائی ها را تنها پائینی ها میتوانند بهم بزنند و روی مواردی از اهمیت تحرک پائینی ها در تغییر فضا تاکید کردیم. سیاست و خط مشی ما هم متکی بر سازماندهی و گسترش مبارزه علیه جمهوری اسلامی بعنوان مقابله با تهدیدات و خطر جنگ تروریستها بوده است. همانطور که در شماره قبل تاکید کردیم، این گزارش روند مذاکره و راه حل دیپلماتیک را تسریع میکند اما باید توهمی نداشت که جنگ بالائی ها علیه مردم و جنبش طبقه کارگر همیشگی است. وضعیت امروز میتواند بسرعت تغییر کند. نه فضای جنگی قبل از انتشار این گزارش اساسا متکی به برنامه هسته ای جمهوری اسلامی بود و نه روند مذاکره و سازش تروریستها متکی به "اهلی" شدن رژیم اسلامی در این زمینه است. قبل از انتشار این گزارش هم مذاکرات در عراق در جریان بود. خودشان رسما اعتراف میکنند که بهبود نسبی اوضاع در عراق، یعنی کم شدن میزان ترور و کشتار فرقه ای، نتیجه کنترل نسبی نیروهای اسلامی توسط جمهوری اسلامی است. به هرحال خطر جنگ را تنها گسترش مبارزه مردم و عروج وسیعتر جنبش آزادی و برابری میتواند منتفی کند. با کاهش خطر جنگ تروریستها در جبهه ایران، امکان پیشبرد جنگ طبقه کارگر و اردوی آزادی و برابری عليه ارتجاع اسلامي سرمايه داري فراهم تر شده است. اهمیت اعتراضات و اجتماعات امسال در مناسبت 16 آذر اینست که در اوج تخاصمات ارتجاع داخلی و بین المللی نیروی سومی علیه طرفین اعلام جنگ میکند. علیه جنگ و علیه اختناق و نابرابری و تبعیض قد علم میکند و صف بشریت متمدن را متمایز میکند. این اعتراضات و انعکاسی که در دنیا پیدا کرد روی گسترش مبارزه مردم تاثیر میگذارد و بر اهمیت مبارزه مستقل آزادیخواهانه علیه کمپ ارتجاع تاکید گذاشت. قبلتر هم عليرغم اعمال سبعيت اسلامى عليه کارگر و مردم آزاديخواه نتوانسته بودند جامعه را به تمکين بکشانند. کار ما اینست که ورق را تماما به نفع مردم برگردانیم. دانشگاههای ایران يکبار ديگر نشان داد که جنبشی عظیم با پرچم آزادی و برابری و نفی سوسیالیستی اوضاع موجود وجود دارد. امری که ما همواره بر آن تاکید کردیم. مسئله اساسی تامین سازمان و رهبری همه جانبه تر این جنبش و قرار گرفتن در ارتفاع بلندتری بدنبال این واقعه است. آنچه امروز از اهميت اساسى برخوردار است و بيش از پيش به خودآگاهى جامعه تبديل ميشود، اين واقعيت است که نفى ارتجاع و سرمايه در ايران و پايان دادن به مشقات بى پايان تنها از مسير مبارزه اى متشکل و آگاهانه و انقلابى ميگذرد. بايد ملزومات پيروزى اين مبارزه را در تمام سطوح تامين کرد.
یک دنیای بهتر:مبارزه برای آزادی دانشجویان و کارگران و فعالین حقوق زن دستگیر شده اکنون به یک عرصه مهم در مبارزات مردم برای عقب راندن رژیم اسلامی تبدیل شده است. گرهی ترین اقدامات در این راستا برای پیشروی کدام است؟ چه باید کرد؟
علی جوادی:مبارزه برای آزادی دستگیر شدگان بنظر من امروز گرهی ترین حلقه در تداوم پیشروی و مبارزه علیه رژیم اسلامی است. امروز خانواده های دانشجویان دستگیر شده برای آزادی فرزندان خود پا به میدان گذاشته اند. این مبارزه را باید توده ای کرد. باید دامنه و حوزه آن را گسترش داد. این مبارزه نباید به تلاش برای آزادی دانشجویان دستگیر شده محدود و خلاصه شود. باید برای آزادی تمامی دستگیر شدگان، دانشجویان، کارگران، و فعالین حقوق زن و کلیه زندانیان سیاسی تلاش کرد. خانواده های کلیه دستگیر شدگان میتوانند هسته اصلی مبارزه ای مدرن و انسانی شوند. میتوانند متشکل شوند. میتوانند حرکت توده ای را شکل دهند. فعالین و سازماندهان جنبش ما باید در این حرکت نقش کلیدى و تعیین کننده خود را ایفا کنند. همان حرکت و نیرویی که محرکه اصلی اعتراضات دور اخیر شده است میتواند این حرکت را اجتماعی کند. این مصاف امروز ماست.
فراخوان من به تمام مادران و پدرانی که فرزندانش دستگیر شده این است که در کنار والدین دانشجوی دستگیر شده قرار گیرند. چنانچه این مبارزه شکل و قوام گیرد میتواند نه تنها منجر به آزادی دستگیر شدگان گردد بلکه قادر به تغییر توازن قوای سیاسی و زمینه ساز تعرضات جدی علیه رژیم اسلامی گردد. در عین حال ما باید مجدانه بکوشیم تا بخشهای مختلف طبقه کارگر در این تحولات سهم خود را ایفا کنند. مجامع عمومی کارگری باید سازمان داده شوند. حضور در تحولات از طریق این تحولات یک مساله حیاتی است. این چه باید کرد ماست!
سیاوش دانشور:تلاش مداوم برای تبدیل این موضوع به مسئله جامعه، حمایت از هر ابتکار و تلاشی در این زمینه، مقابله با رویه های سکتاریستی از یکسو و مقابله با سکوت و انفعال هر جریان سیاسی از سوی دیگر، ایجاد بالاترین سطح هماهنگی در داخل و خارج کشور، ازاین جمله اند. جنبش آزادی و برابری نیازمند بالاترین سطح همبستگی و انسجام سیاسی است. بدترین سیاست اینست که آزادی دانشجوی زندانی را "امر دانشجویان"، آزادی کارگر زندانی را "امر کارگران"، و آزادی فعالین حقوق زنان را "امر زنان" تلقی کنیم. سیاستی که مبارزه برای آزادی را مستقیما و تلویحا "صنفی" میکند، و دو نوع حساسیت و واکنش در مقابل دستگیری فعالین کارگری یا دانشجوئی یا زنان بروز میدهد، عملا نیروی اردوی آزادی و برابری را برای عقب راندن رژیم اسلامی عقیم میکند. جمهوری اسلامی اگر ببیند دستگیریها عملا به ضررش تمام شده است مجبور به آزادی فعالین میشود. رژیم مرتبا جامعه را تست میکند و براساس مقدوراتش به مردم حمله میکند. مسئله گرهی امروز جنبش ما اینست که با سازماندهی حرکتها و تعرضی گسترده رژیم را پشیمان کنیم و تک تک زندانيان را از چنگش دربیاوریم. به نظر من در داخل باید بيشتر با حرکت خانواده ها هماهنگ شد و همزمان طبقه کارگر و جنبشهاى آزاديخواهانه تحرک بالاتری را از خود نشان دهند. در صورت آزاد نشدن سريع فعالين کارگرى و دانشجويان و ديگر زندانيان سياسى میتوان با یک اعتصاب اخطاری در برخی صنایع مهم به رژيم هشدار داد. در خارج کشور اعمال فشار مستمر به طرق مختلف ضرروی است. جنبش همبستگی با زندانیان سیاسی لازم است به یک واقعیت مادی و بزرگ تبدیل شود. برای اینکار باید از چهارچوبهای سازمانی و ادبیات رایج تاکنونى فراتر رفت و برای به میدان کشیدن ایرانیان مقیم خارج در مقیاسی وسیع برنامه داشت. شعار و مطالبه آزادی بیقید و شرط زندانیان سیاسی را میتوان بیش از هر زمان به شعار و مطالبه ای توده ای تبدیل کرد. اعمال فشار براى بستن سفارتخانه ها و مراکز رژيم اسلامى را بايد در دستور گذاشت. همه جا بايد فرياد "دانشجوی زندانی، کارگر زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گردد" شنيده شود.
یک دنیای بهتر:در حال حاضر در خارج کشور کمپین های متعددی براه افتاده است. آیا نباید سیاست "ائتلافی" در قبال این کمپین ها دنبال کرد؟ ملاحظات عمومی در این زمینه کدامند؟ اولویتها کدامند؟ این تحولات هنوز در محدوده "چپ" صورت میگیرد. چگونه چپ و کمونیسم کارگری میتواند پرچمدار مبارزه ای اجتماعی برای آزادی زندانیان سیاسی شوند؟
علی جوادی:ما باید نیروی محرک ایجاد گسترده ترین صفوف برای آزادی بی قید و شرط دانشجویان، کارگران و فعالین حقوق زنان و تمامی زندانیان سیاسی شویم. من مدافع گسترده ترین "اتحاد عمل" و "همکاری" و "ائتلاف" نیروهای صفوف جنبش خودمان هستم. در عین حال از هر گونه "هماهنگی" با نیروهایی که خواهان آزادی بی قید و شرط کلیه دستگیر شدگان اعتراضات اخیر و زندانیان سیاسی هستند، استقبال میکنم.
هدف اعلام شده و عمومی ما در درجه اول این است که جنبش خودمان را گسترش دهیم. این جنبش را در راس اعتراضات و تلاشهای مبارزاتی جاری قرار دهیم. این تحرک بخشی از مبارزه عمومی ما برای استقرار یک جمهوری سوسیالیستی و برقراری جامعه ای آزادی و برابر و مرفه و انسانی است. ملاحظه عمومی ما این است که این مرزها و تعلقات در این تلاشها مخدوش نشود. اولویت ما در درجه اول تقویت و نزدیکی بیشتر جنبش خودمان است.
اما مساله اساسی ما به میدان کشیدن توده های مردم در این مبارزه است. مساله این است. هر درجه "همکاری" و "ائتلاف"، علیرغم نقش موٽر آن، نمیتواند و نباید جایگزین این مساله گرهی گردد. کمونیسم کارگری پرچمدار مبارزات مردم در جامعه است. این موقعیت ویژه را باید به سکویی برای پرش کمونیسم کارگری در عرصه فعالیت در خارج کشور تبدیل کرد. همان مکانیسمی که کمونیسم کارگری را در اعتراضات چند سال پیش در ۲۰ خرداد تا ۱۸ تیر در راس اعتراضات در خارج کشور قرار داد، همان مکانیسم میتواند نیرویی برای قرار گرفتن در راس و به میدان کشیدن و سازماندهی توده های مردم در خارج کشور شود. از این رو حزب ما بیدرنگ به استقبال فراخوان دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب در تبدیل ۲۸ دسامبر به روز اعتراض جهانی برای آزادی کلیه دستگیر شدگان رفت.
سیاوش دانشور:ما سیاست ائتلافی نداریم. ائتلاف سياسى براى ما موضوعيتى ندارد. اما در جبهه های معینی حضور پیدا میکنیم. خط مشی ما در این زمینه تابعی از اولویت و منفعت جنبش ماست. ما همواره تاکید کردیم که منافع جنبش آزادی و برابری را مقدم بر هر منفعت سازمانی و "ایدئولوژیک" میدانیم. ما علاقه مندیم طرفداران برابری زن و مرد، آزادی بیقید و شرط بیان، آزادی کلیه زندانیان سیاسی، الغی مجازات اعدام، و هر خواست آزادیخواهانه ای گسترده باشد و برای آن تلاش میکنیم. ما یک حزب سیاسی هستیم و شاخص هایمان برای حضور در کنار دیگر نیروها سیاسی است. ما دنبال "اتحاد چپ" یا پلتیک زدن به دیگران در متن تلاش برای آزادی زندانیان سیاسی نیستیم و چنین سیاستهائی را ناسالم و غير اصولى میدانیم. چپ البته با هر روايتى همیشه مدافع آزادی بوده است و ازاین سر انتقادی به چپ وارد نیست. مسئله فراتر رفتن از این وضعیت است. مسئله تبدیل کمونیسم به آلترناتیو معتبر جامعه است. ما سیاستی را تعقیب میکنیم که اولا، در یک مقیاس اجتماعی تر چپ جامعه در مقابل راست جامعه قویتر بیرون آید. ثانیا، تصویر سکتاریستی و فرقه ای و انزوا طلبانه به سیاست چپ تبدیل نشود. ثالثا، روشها و سیاستهائی را اتخاذ کنیم که شعارهای کلاسیک و همیشگی کمونيستهاى کارگرى توده ای شود. رابعا، هیچ نیروی سیاسی و دخیل در این جنبش وسیع همبستگی مستحیل نشود. هویت و شعار و سیاستش فاکتور گرفته نشود. ما شدیدا مخالف معدل گیریهای رایج چپ سنتی هستیم که همواره در پشت صحنه آن تلاش های فرقه ای و منافع محدود خود را بروز میدهد. سیاست ما اینست نیروی مادی قوی ای را حول خواستهای آزادیخواهانه بسیج کنیم. اولویت ما ایجاد اتحاد و انسجام در صفوف طبقه کارگر و کل اردوی آزادی و برابری است. بعنوان یک حزب سیاسی باید تلاش کنیم موانع قدرتمند شدن جنبش آزادی و برابری و بسیج حمایت جهانی از این جنبش را کنار بزنیم.
یک دنیای بهتر:خطر جنگ کمتر شده است. آیا آمریکا و غرب کلا در صدد "سازش" با رژیم اسلامی هستند؟ مختصات چنین "سازشی" کدام است؟ چه نیروهایی میتوانند به چنین "سازشی" دست یابند؟
علی جوادی:هر سازشی مستلزم تعیین مختصات و ویژگیهای شرایط "سازش" است. "مذاکره" و ملاقات" و "تماس" الزاما به معنای "سازش" نیست. این تصورات پوچ برای جنبش ما مضر است. مساله این است که دو نیروی عظیم اجتماعی در تقابل و کشمکش با یکدیگر قرار گرفته اند. کلید این کشمکش خونین در ۱۱ سپتامبر زده شد. این تقابل ابعاد متفاوتی دارد. دیپلماتیک و سیاسی و اقتصادی و نظامی است. این کشمکش میتواند به یک رو در رویی نظامی کشیده شود. این جدال بر سر قدرت سیاسی و سهم بری از قدرت سیاسی در منطقه است. یک طرف در صدد تحکیم موقعیت ابر قدرتی خود در سطح جهان و خاورمیانه است. خاورمیانه برایش منطقه ای پر اهمیت است. طرف دیگر نیرویی مدعی و خواهان سهم بیشتر از قدرت سیاسی در خاورمیانه است. میجنگد. ترور میکند تا سهم بیشتری از قدرت سیاسی را نصیب خود کند. حوزه های جغرافیایی کشمکش به پهنای جغرافیایی خاورمیانه و شمال آفریقا و بخشهایی از آسیا است. رژیم اسلامی در راس جنبش اسلامی مدعی قدرت منطقه ای است. میکوشد با کنار زدن ناسیونالیسم عرب در قامت نیروی هژمونیک منطقه قرار گیرد.
اما در این جدال مسلما دوره هایی برای "سازش" موجودند. این "سازش" از جانب هر دو دقایقی برای تحکیم و تٽبیت موقعیت خود است. اسلام سیاسی در "سازش" زمینه های زوال خود را می بیند. از این رو سازش "پایداری" قابل تصور نیست. هر نوع سازشی کوتاه مدت و ناپایدار است. مختصات این "سازش" در درجه اول از جانب رژیم اسلامی دریافت تضمین هایی مبتنی بر کنار گذاشتن پروژه رژیم چنج و از جانب آمریکا به معنای عدم تلاش برای تغییر توازن قوای کنونی در عراق از جانب رژیم اسلامی است. این دو عرصه محور "سازش" هستند. هر چند که در هر "مبادله ای" طرفین معادله ای میکوشند تضمین های بیشتری برای خود کسب کنند. این ویژگی دستیابی به هر "سازشی" در هر تقابلی است. تاکید میکنم "سازش" تنها در متن یک جدال و کشمکش عمومی تر معنا پیدا میکند.
در شرایط کنونی دستیابی به "سازش" مستلزم تغییراتی در نیروهای جلوی صحنه در هیات حاکمه دو سوی تقابل است. نئوکنسرواتیوها در هیات حاکمه آمریکا نیرویی برای "سازش" نیستند. جناح راست رژیم اسلامی با "سازش" زمینه های زوال خود را می بیند. حاضر به دست به دست شدن قدرت سیاسی در درون رژیم اسلامی نیستند. بنظر من اگر چه خطر جنگ و حمله نظامی کمرنگ شده است. اما نه این خطر تماما از میان رفته است و نه چنین خام اندیشی ای برای جنبش ما مجاز است.
سیاوش دانشور:چند نکته را باید بعنوان پیشفرض در پاسخ با این سوال مد نظر داشت: اول، تضاد و تقابل آمریکا و غرب با جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی تضادی آشتی ناپذیر نیست. دوم، آمریکا و غرب با اسلام و دولت مذهبی نه فقط مخالفتی ندارد بلکه آن را بر دولت سکولار ترجیح میدهد و اهرم مناسبتری در سرکوب چپ میداند. سوم، جنگ این دو اردو در دنیای بعد از جنگ سرد جنگی برسر قدرت و تعیین حدود و ثغور تناسب قوا در منطقه است. هدف غرب در اين جدال تحميل تناسب قواى جديدى به اسلام سياسى است و نه نابودی آن. و بالاخره، برخلاف دوران جنگ سرد، آلترناتیو حکومتی غرب در کشورهای موسوم به تحت سلطه، حکومتهای متکی به دیکتاتوری خشن متکی به قومیت و مذهب است. آمریکا نه دنبال دمکراسیهای سکولار در خاورمیانه است و نه برای تعمیم حقوق بشر لیبرالی تلاش میکند. سياست نظم نوينى و نيروهاى مطلوب نظم نوينى ليبرالها و سکولارها نيستند. با این مفروضات تحلیلی، همواره امکان سازش بسیار بیشتر از جنگ برای نابودی اسلام سیاسی است. حتی اگر بدلائل سیاسی خاصی مانند مورد یازده سپتامبر و افغانستان جنگ ضروری شود، بازهم آلترناتیو حکومتی دولتی اسلامی است که نهایتا با همان طالبان پای مذاکره و سازش میرود. مضاف براین نبايد نگرانيهاى پایه ای تر بورژوازى در باره "خطر" چپ در ایران را از نظر داشت. در ایران به دلائل متعددى فرجام هر نوع تحول سیاسی از بالا ناروشن است. این مجموعه روند سازش را عینی تر میکند.
مختصات چنین سازشی کدامند؟ موقعیت نابسامان آمریکا در عراق بیشتر از هر زمانی پراگماتیسم را به سیاست آمریکا حاکم میکند. آمریکا در موقعیتی نیست که سیاستش را متکی به چهارچوب استراتژیک و روشنی کند. محوری ترین ویژگی چنین سازشی دست یافتن به فرمولی است که طرفین جدال پیروز باشند. نباید نتیجه این سازش منجر به شکست وجهه سیاسی و نظامی آمریکا و یا تضعیف جمهوری اسلامی بویژه در داخل کشور باشد. بطور مشخص تر اگر وضعیت عراق به نتیجه نسبتا مناسبی برسد و آمریکا بتواند نیروهایش را مقداری کاهش دهد و کمتر جنازه سربازان آمریکائی را پس بفرستند، این را میتوان نوعی "پیروزی ارزان" برای آمریکا محسوب کرد. متقابلا جمهوری اسلامی به ازا قدرتش در عراق و منطقه سهمش را دریافت کرده، تهدید حمله را منتفی کرده، بقا نظام را دستکم از این ناحیه حفظ کرده، تحریمها را منتفی کرده، و دریچه ورود به دنیای غرب را باز کرده است. باید تاکید کرد این روندی کشدار و تدریجی است. هدف آمریکا و اتحادیه اروپا در عین حال تقویت گرایشات اهل سازش و مصالحه در حکومت ایران و به این اعتبار تقویت اسلام پرو غربی در منطقه است. در ایران یک رکن جنگ جناحی، مستقل از تبلیغات پوک ضد آمریکائی، رقابت برسر فیصله دادن به معضل رابطه با آمریکاست. اما شکل این رابطه نيز مانند خط حاکم به روند سازش مهم است. رژیم اسلامی ميخواهد با حفظ ایدئولوژی اسلامی و الگوهای اسلامیش با غرب وارد رابطه میشود. نوعى الگوى چينى را مد نظر دارند. جناح راست تلاش میکند امتياز و ابتکار عمل اين امر را داشته باشد. از نظر اجرائی نیز ترکيبى از خط موسوم به "اصولگراها" با تائید خامنه ای این روند را پیش خواهند برد. به نظر من جمهوری اسلامی در چنین مسیری توافق عمومی نظام را با کسب امتیازات لازم برای بقا را مذ نظر دارد. با اينحال اين روند نميتواند بدون خونريزى داخلى پيش برود. اینکه کدام جناح دراین میان پرو آمریکا تر است ثانوی است. مسئله اساسى اينست که اهداف مشترک هر دو جناح تامين شده است.
یک دنیای بهتر: برخی معتقدند که "خطر" جنگ را نیروهایی بمنظور "سازش" با رژیم و کمرنگ کردن "جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم" مطرح کردند. در این راستا انتشار گزارش اطلاعاتی سازمانهای امنیتی آمریکا را دلیلی بر این ادعا میدانند. نظر شما چیست؟
علی جوادی:این نوع تبلیغات از ویژگی های یک فرقه سیاسی است. ظاهرا از دنیای "غیب" با خبرند! در دنیای واقعی زندگی نمیکنند. خام اندیش و ساده انگار اند. سر خود را در برف فرو کرده اند، می پندارند جهان سفید و خالی از تیرگی است. این از ویژگی خط کنونی رهبری حزب کمونیست کارگری در این دوره است. روز به روز از مبانی پایه ای کمونیسم کارگری و کمونیسم منصور حکمت دورتر میشوند. برای ما نظاره گر این دگردیسی بودن مایه تاسف بسیار است.
جهانی بر اٽر این خطر به تحرک و تقلا در آمد. هر کس و نیرویی بنا به موقعیت خود و جایگاهی که چنین تحولی در اهداف سیاسی شان ایفا میکرد واکنش نشان دادند. این تحرکات صرفا یک مانور و جنجال تبلیغاتی صرف نبود. سرگرمی نبود. واقعیتی سیاه و خونین در حال شکل گیری بود. بخشهایی از هیات حاکمه آمریکا و دولت اسرائیل در راس میلیتاریسم غرب میرفتند که یک فاجعه خونین را بر مردم تحمیل کنند. اما جناح دیگر دست به واکنشی پیشگیرانه زد. و قبل از آنکه دیر بشود و اولین تیرها شلیک شود و اولین موشک ها پرتاب شوند، دست به عمل زدند. میدانستند که بر خلاف ارزیابی های مبلغین نظامی با پی آمدهایی بسیار ناگوارتری از عراق و افغانستان مواجه خواهند شد. پایان عملیات تروریسم هوایی آمریکا، تازه آغاز عملیات تروریسم زمینی اسلام سیاسی و رژیم اسلامی است. در واقع اگر انتشار گزارش سازمانهای اطلاعاتی آمریکا معنایی داشته باشد، این است که چقدر خطر جدی بوده است که این نیروها این چنین عجولانه و با زیر پا گذاشتن مصالح عمومی بخشهایی از بورژوازی خودی دست به چنین اقدامی زدند.
نیروهای ملی – اسلامی همانطور که انتظار میرفت تلاش کردند که در این شرایط خود را ناجی "صلح" قلمداد کنند. عملا در همسویی با رژیم اسلامی کوشیدند آبروی رفته خود را باز یابند. اما فرصت نیافتند. بی آبرو تر از آنند که بتوانند جایی در میان مردم پیدا کنند. فریادهایشان فقط در گوش خودشان طنین دارد. جنبش ما همواره در راس افشاء و نقد تلاشهای این جنبش و نیروهای دست راستی دوم خردادی بوده است.
اما برای نیرویی که جنگ را "فرصت ساز" میداند طبیعی است که به نیروهایی که همزمان هم برای سرنگونی رژیم اسلامی و هم در تقابل با جنگ مبارزه میکند، بتازد. این تبلیغات نشان ورشکستگی سیاسی خطی است که با حقیقت سیاسی بیگانه شده است. این خط مشی به میزانی که ناتوانی و سترونی اش نمایانگر میشود به همان اندازه هم سیاستش کینه توزانه تر میشود.
سیاوش دانشور:البته رابطه اين تحليل با اين گزارش شبيه رابطه سرعت نور با تورم است! نبايد به هر اظهار نظر بيربطى توجه کرد. اما مستقل از اين تحليلهاى دائى جان ناپلئونى، جنبش ملی اسلامی چنین سیاستی را پیش میبرد. شاید تفاوت اینبود که بخشهای مختلف آن الگوهای متفاوتی را پیشنهاد میکردند اما به نتایج واحدی میرسیدند. مثلا ملی مذهبی ها و بخشهای از دو خرداد حکومتی و جناح های چپ ترشان در داخل و خارج، با سیاست شورای صلح و کمیته انتخابات آزاد و بسیج ناسیونالیستی علیه جنگ این سیاست را پیش بردند. بخشهای دیگری از جمهوریخواهان در خارج با سیاست مذاکره با دو طرف درگیر و طرح رفراندم ملی که عملا بخشهائی از سلطنت طلبان و مشروطه خواهان به آن مثبت مینگریستند سیاست مشابهى را پیش بردند. جنبش ملی اسلامی کارنامه ای جز این ندارد. ما به تک تک اينها پاسخ داديم و در ماههاى آتى که کل نيروى اين جريان در خدمت مضحکه انتخاباتى رژيم متمرکز ميشود نيز پاسخ محکم ميدهيم. نیروهائی مانند قوم پرستان کرد شامل حزب دمکرات و سازمان زحمتکشان و مجاهدين نیز جنگ را نه سوال اصلی بلکه مخالفت با جنگ را معضل میدانستند. اینها تمام امیدشان را به وقوع جنگ گره زده بودند و مخالفت با جنگ را به نفع جمهوری اسلامی ارزیابی میکردند. بحث تشخیص "تضاد اصلی" اينها در این موقعیت همین را میگفت. اما اگر آمریکا هم قبله اینهاست و هم سازشکار اصلی، دیگر این استدلال پوچ است. مهمتر اینکه این جریانات منافعشان متضاد با جنبش سرنگونی طلبانه است و در روند سرنگونی انقلابی ابدا ذینفع نیستند.
در این میان سیاست حزب کمونیست کارگری هم قابل توجه است. این دوستان خط سیاسی شان تا چندی پیش به "خطر فوری جنگ" متکی بود. در همان دوره ما اصرار داشتیم که این "خطر" بیشتر تبلیغات است و اگر واقعا معتقدند که چنین خطری وجود دارد باید سیاست روشن و فعالی در قبال آن اتخاذ کنند. تدریجا دیدگاه شان به مطلوبیت غیر صریح تحریمهای اقتصادی و سکوت در قبال آن و مخالفت با هر نوع مخالفتی با جنگ چرخید. تا آنجا که هر نوع ایجاد آمادگی علیه جنگ تروریستها توسط کمونیسم را و یا هشدار در مورد خطر عروج جریانات سناریوی سیاهی در پس جنگ را سیاستی "پرو رژیمی" اطلاق کردند. بعد با يک چرخش قلم از سلطنت طلب تا ملى اسلامى و ما را کنار هم قرار دادند تا "حقانيت" خود را اثبات کنند! این بیشتر البته نعل وارونه بود. اگر کسی سیاستش اینبود که حالا چون خطر جنگ هست پس باید مقابله با رژیم را فرعی کرد، این بحث بیجا نبود. اما کسانیکه به خود این دوستان هشدار دادند که نباید خط سیاسی شان با تب تبلیغات بالا و پائین رود و باید بعنوان یک نیروی سرنگونی طلب خط و سیاست و آمادگی مقابله با هر روند نامطلوبی را داشت، و حالا از نظر اینان "پرو رژیم" از آب درآمدند، بیشتر به یک شوخی بیمزه میماند تا یک حرف جدی سیاسی. سیاست این دوستان بیشتر شبیه سنت فرقه ای عهد عتیقی چپ است که از حریف شان مترسک میسازند، علیه اش بدون کوچکترین امانتداری سیاسی و رعایت هر نوع پرنسیپی بهتان میگویند، و بعد مخلوق هشت سر و دست و پای مجازیشان را "نقد" میکنند. اینها تبلیغات پوکی است که قرار است به سیاست شرمگین مطلوبیت جنگ ردای سرخ بپوشاند! اشتباه در سیاست یا عدم درک اوضاع را میتوان فهمید و دوستانه تذکر داد و بحث کرد. اما بنظر میرسید نویسندگان چنین مباحثی در دنیای اوهام مشغول قهرمانسازی بودند. قهرمانانی که بیرون پنجره خانه شان یک وجب نیروی راه رفتن ندارد. برخى از کادرهاى اين حزب رسما پرت و پلا گوئى را به يک تخصص ارتقا داده اند. باید از کنار تبلیغات غیرجدی با تاسفی رد شد. و باید تصریح کرد که انتظارى فراتر از خط چپ رادیکال و غیر مارکسیستی توهم است. من چنین توهمی ندارم.
یک دنیای بهتر:جنگ و یا خطر جنگ به تحولات سیاسی در ایران شتاب قابل ملاحظه ای بخشید. مواضع بسیاری را شفاف تر کرد. ارزیابی فشرده شما از نیروهای سیاسی اپوزیسیون در قبال جنگ احتمالی چیست؟
علی جوادی:یکی از نتایج تشدید خطر جنگ تسریع کردن سیر رویدادهای سیاسی در جامعه است. این شرایط ویژگی ها و مکنونات واقعی بسیاری از نیروها را به نمایش گذاشت که در شرایط "عادی" بروزش مستلزم زمان بیشتری است.
در جنبش ناسیونالیسم پرو غرب دو گرایش برجسته شد. ناسیونالیسم قومی تماما به مبلغ جنگ و سگ شکاری آمریکا تبدیل شد. این نیروها نشان دادند که علاوه بر قوم پرستی چه ظرفیت مخرب و وحشتناکی دارند. بخش دیگر این جنبش به بهانه "تمامیت ارضی" در همسویی با رژیم اسلامی به خط شدند. هر دو قطب این جنبش در هر دو سوی نیروهای متخاصم قرار گرفتند. این جنبش ظرفیت مخرب خود را به روشن تر شکلی به نمایش گذاشت. چه در دفاع از رژیم اسلامی و در چه در دفاع از حمله نظامی و کشتار مردم.
در جنبش ملی – اسلامی تحولات کمتر بود. همان اهداف، همان سیاستها، همان روشها. تاریخ و مقاطع حیاتی این جنبش با تلاش برای نجات رژیم اسلامی و حفاظت از منافع پایه ای رژیم اسلامی در عین طرح "انتقاداتی" همراه بوده است. این جریانات به صف توده های مردم سرنگونی طلب تعلقی ندارند. در تقابل با آنند. "شورای ملی صلح" اصلی ترین تلاش این جریانات در این دوره بود. تلاشی برای همسو کردن مبارزه و نگرانی مردم در مقابله با خطر جنگ با رژیم اسلامی بود. برای جنگ با "متجاوزین" اعلام آمادگی کردند. برای مضحکه انتخابات مجلس شورای اسلامی رژیم اعلام آمادگی کردند. آمادگی برای شرکت در جنگ احتمالی از یکطرف و از طرف دیگر اعلام کمپین "انتخاباتی" شان بیانگر جوهر درونی تلاشهای ارتجاعی این جریانات است.
تحولات در صفوف جنبش کمونیسم کارگری هم مهم و تعیین کننده بود. ما شاهد تغییر و تحولات قابل ملاحظه و چشمگیری در صفوف این جنبش بودیم. این تحولات هم مٽبت و هم منفی بودند. از یک طرف شاهد بودیم که چگونه حزب حکمتیست با نقد عملی سیاستهای گذشته خود در قبال جنگ به سیاستهای پایه ای کمونیسم کارگری در قبال جنگ دو قطب تروریستی نزدیک شده است. به روشنی و صراحت اعلام کرد که سرنگونی رژیم اسلامی شرط پایان دادن به جنگی است که یک طرف آن رژیم اسلامی است. این سیاست بطور روشنی از سیاست گذشته این رفقا در زمان جنگ آمریکا و عراق و همچنین جنگ اسرائیل و حزب الله دور شده است. این تحول و صدور بیانیه علیه جنگ و در دفاع از مدنیت اقدام اصولی این بخش بود. موضعگیری و اقدام رفقای حکمتیست در قبال جنگ پوچی تبلیغات مسموم و کینه توزانه رهبری کنونی حزب کمونیست کارگری را نشان داد.
در طرف دیگر متاسفانه شاهد تحولات بسیار نگران کننده ای در حزب کمونیست کارگری بودیم. رهبری کنونی این حزب بر خلاف سیاستهای گذشته اش به یکباره کشف کرد که جنگ تروریستها خصلت تماما ارتجاعی ندارد. دو گانه است. هم فرصت کش است و هم فرصت ساز؟! از این رو در پیام حمید تقوایی آمده بود که آمریکا بهتر است به جای حمله نظامی از مبارزات مردم ایران حمایت کند؟ میلیتاريسم آمریکا و حمایت از مبارزات مردم ایران؟! از این رو نه تنها تحریمهای بانکی که عامل مهمی در گرانی و افزایش مشقات اقتصادی مردم شده است را محکوم نکردند بلکه در عوض در برخی از تحلیل های رهبریشان اعلام کردند که تحریم و فلاکت اقتصادی باعٽ "جاری شدن اعتراضات مردم" میشود و این "اعتراضات" زمینه قیام و تصرف قدرت سیاسی است!؟ سیاستی که منصور حکمت آن را سیاستی راست و "بیمارگونه" نامیده بود. فقر و فلاکت بیشتر را زمینه "انقلاب" قلمداد کردن ربطی به کمونیسم کارگری ندارد. عین پوپولیسم و سیاستی عقب مانده و ضد مردمی است. این سیاستها به نحو آشکاری در مقابل سیاستهای تاکنونی کمونیسم کارگری و کمونیسم منصور حکمت است. لب سیاست این جریان این بود، جنگ رژیم اسلامی را تضعیف میکند و شرایط را برای قدرت گیری و سرنگونی رژیم آماده میکند. متاسفانه تلاش عمیقی کردند که "نفهمند" که جنگ و تحریم اقتصادی و بانکی قبل از آنکه رژیم را تضعیف کند، مردم و جامعه را به تهدید و به نابودی خواهد کشاند. بهانه ای برای رژیم در تعرض به مبارزات مردم و قیچی کردن مبارزات آنهاست. این "دوره جنگی" جوهر سیاستهای غیر مسئولانه و ماجراجویانه و پوپولیستی رهبری آسنگران – تقوایی - صابر را بوضوح نشان داد. خط رهبری این جریان یکی از قربانیان تشدید مخاطرات جنگی میان دو قطب تروریستی شد.
در کنار این تحولات باید به عروج مجدد خط کمونیسم کارگری حکمت در قبال تحولات حاضر اشاره کنم. حزب اتحاد کمونیسم کارگری به طور بارزی این خط را نمایندگی کرد. این سیاست دارای سه رکن اساسی است. ۱- تلاش برای متعهد کردن اپوزیسیون رژیم اسلامی به مدنیت و ایجاد سدی در مقابل قوم پرستان و جنگ طلبان و مرزبندی قاطع با هر دو قطب جنگ، که در بیاینه رفقای حکمتیست بیان شده است. ۲- فراخوان به تمامی مردم جهان که در مقابل جنگ تروریستها باید ازمبارزات مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی و استقرار آزادی و برابری و رفاه در ایران حمایت کرد، ۳-اعلام سیاست مستقل کمونیستی که در شرایط جنگی چگونه با جنگ احتمالی و مخاطرات ناشی از آن باید مواجه شد، چگونه باید زمینه های قدرتگیری مردم و حاکمیت ارگانهای توده ای مردم را شکل داد و اینکه چگونه هر گونه تقابل با جنگ را باید به مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی گره زد.
تشدید مخاطرات احتمالی میان دو قطب تروریستی جوهر سیاستهای عمومی جنبشهای اجتماعی را بار دیگر به طور بارزی به نمایش گذاشت.
سیاوش دانشور:اپوزيسيون راست ايران و سنتهاى مختلفش نيرويش بين جمهورى اسلامى و آمريکا تقسيم شد. راست پرو غرب کنار اسلاميون ايستاد و ناسيوناليسم قوم پرست کنار آمريکا. البته سياست ناسيوناليسم قومى از پيش همين بود و اساسا اينها را نميتوان جريان سياسى ناميد. اينها بيشتر نيروهاى دست ساز و بدون ريشه اجتماعى اند که مستقل از حمله نظامى آمريکا افقى ندارند. ناسيوناليسم پرو غرب نيز بنا به بن بست استراتژيکش و تضعيف جايگاهش در دوران بعد از جنگ سرد بعنوان آلترناتيو حکومتى، و در متن سردرگمى و ماليخولياى "خاک پاک" به بغل رژيم افتاد. يک وجه ديگر سياست اينها را نيز بايد در ظرفيتهاى نژاد پرستانه و "اصالت خون و نژاد و خاک" و برترى اش به مکان انسان در تئورى و سياست و جهانبيتى جستجو کرد. جنبشى که به آزادى و برابرى و رهائى انسان نامربوط است عاقبتش بيش از اين نميتواند باشد. قلم فرسائى در مورد روتوش تاريخ مملو از جنايت ناسيوناليسم نيز کمکى به اين جريان نميکند. ناسيوناليسم پروغرب در يک سردرگمى استراتژيک دست و پا ميزند. جنبش ملى اسلامى نيز اين وضعيت را براى دور ديگرى از نزديک شدن به رژيم اسلامى مغتنم شمرد. هم اکنون نيز شال و کلاه کردند تا "انتخابات آزاد" را به زعامت خامنه اى و جنتى برگزار کنند! اين جريان سپرى شده اى است و تنها دارد از وجود جمهورى اسلامى و ارتجاع نظم نوينى سوبسيد سياسى ميگيرد. جناح چپ جنبش ملى اسلامى نيز بدرجات متفاوت همين سياست را داشت. ناگهان ناسيوناليستهاى دو آتشه اى عروج کردند که همه را "خائنين به ملت" معرفى کردند و دست آريائى ها را از پشت بستند. استالينيستهاى محفل طوفان در فنجان و ناسيوناليسم ضد امپرياليستى ازاين جمله بودند.
کمونيسم کارگرى در کليت خود جريانى بود که در مقابل اين روند روشن بود. ما عليه تحريمهاى اقتصادى، عليه خطر جنگ تروريستها عليرغم تاکيد بر روندهاى پايه اى تر که اهداف ديگرى را دنبال ميکرد، عليه جريانات اپوزيسيون که اميدشان را به آمريکا و جمهورى اسلامى بسته بودند هشدار داديم. ما جريانى بوديم که در داخل کشور در شکل دادن به صفى مستقل عليه دو ارتجاع داخلى و بين المللى و تبليغات جنگى و بسيج ناسيوناليستى شان تلاش کرديم، در مورد عواقب وخيم اين سياستها بر زندگى و مبارزه مردم هشدار داديم و تلاش کرديم مانع منحرف کردن مبارزه مستقل مردم شويم. ما جريانى بوديم که مسئوليت اجتماعى کمونيسم، خط مشى فعال و کمونيستى در قبال اين اوضاع چه قبل و چه بعد از وقوع جنگ را ترسيم کرديم. ما جزو نيروهائى بوديم که براى بهم زدن صورت مسئله سياست در ايران توسط اردوى آزادى و برابرى تلاش کرديم. در اين ميان البته چرخش حزب کمونيست کارگرى هم استثنا بود. سردرگمى سياسى و تحليلهاى مغشوش و متضاد اين جريان ناشى از عدم انسجام و صراحت سياسى بود. جالب است شعار نه جنگ و نه بمب را ما در جامعه برديم، اين ما و امثال ما بودند که در شکل دادن به صفى در مقابل هر دو نيروى ارتجاعى با پرچم روشن تلاش کردند، اما همزمان هم مدال "پرو رژيم" از دوستان سابقمان گرفتيم و هم با ماحصل تلاشمان سعى کردند "چپ" بدون شان را اثبات کنند! و اينرا بگويم که اينها تنها از سر "زرنگى" نيست، راديکاليسم محدود ضد رژيمى در تقابل با راديکاليسم کمونيستى کارگرى همواره در تناقض است. اين سيستم پر از شاهکار سياسى است. مثلا ميشود به کسى که شعار يک نژاد آنهم نژاد انسانى را بلند ميگند "قوم پرست" گفت و يا به کسى که از يکسال پيش بحث متفاوتى را در قبال تحليلهاى "خطر فورى جنگ" و تئوريهاى يکجانبه پيش ميبرد "پرو رژيم" گفت، اما در عين حال نتيجه سياست و تلاشش را به عنوان مدال چپ به سينه خود الصاق کرد! شايد ما و مردم خبر نداريم و سياست در شهر کوران جارى است! ما البته به اين دوستان در مقابل اتهام پوچ و غير اخلاقى "پرو رژيم"، "پرو آمريکا" نميگوئيم. اين ساده ترين و بى ربط ترين اظهار نظر است. تحليل ما از سردرگمى و عدم انسجام اين خط عميق و همه جانبه است و سطوح مختلف آن را در بحثهايمان تعقيب کرديم. اما مستقل از اين ادبيات گهربار، آنچه تا امروز روشن شده است اينست که با اين خط هيچ کارى نميتوان کرد. نکته اى که ما همواره هشدار داده بوديم. بگذاريد اميدوار باشيم که کادرهاى کمونيست اين جريان مستقل از ما خودشان را منصفانه ارزيابى کنند. شايد هنوز جرئه اى از صميميت و صراحت سياسى و انتقادى بتواند مسير کمونيستى و مارکسيستى منصور حکمت را به اين جريان برگرداند. به هر حال در اين ماجرا آموختنى براى کسانى که ميخواهند بياموزند زياد بود.
یک دنیای بهتر:انتخابات مجلس شورای اسلامی "تحرک جدیدی" را در اپوزیسیون پرو رژیم و بخشهایی از مشروطه خواهان براه انداخته است. آیا این جریانات "درسی" هم از شکست ها و افتضاحات سیاسی خود میگیرند؟ سیاست "انتخاباتی" مورد نظر شما چیست؟ این پدیده را چگونه باید افشاء و ایزوله کرد؟
علی جوادی:تاریخ دو بار تکرار نمیشود. بارها تکرار میشود. جریانات ملی – اسلامی پرو رژیم تا زمان سقوط کامل رژیم اسلامی چنین سیاستهایی را دنبال خواهند کرد. این جوهر وجودی شان است. نیش عقرب است. جایی برای "درس گیری" نیست. اما هر بار شکست خورده تر از پیش، هر بار آبرو باخته تر، هر بار مفتضح تر باید قد علم کنند. این پروسه طرد و حاشیه ای شدن نقش و جایگاه این جریانات در تحولات معاصر است.
ما "سیاست انتخاباتی" نداریم. این مضحکه را فقط باید افشاء کرد. اگر بتوان از" سیاستی" اسم برد، تشدید مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی و حضور در مراکز تجمع "انتخاباتی" بمنظور افشای کل این بساط است. مرگ بر جمهوری اسلامی! زنده باد آزادی، برابری و رفاه همگان. این شعار "انتخاباتی" ماست.
سیاوش دانشور:سنتهای سیاسی اپوزیسیون بورژوائی ایران کمابیش معرفه اند. اگر کسی انتظار بیشتری از نیروهای متفرقه جنبش ملی اسلامی دارد، تنها دارد توهمات خود را بیان میکند. اینها براساس استراتژی سیاسی شان سیاست روزشان را تعیین میکنند. "انتخابات آزاد" در جمهوری اسلامی تنها یک توهم نیست، بیان حقارت این جنبش و ارتفاع "آزادیخواهی" شان نیز هست. اما اینها نقش خاصی نمیتوانند ایفا کنند. کار اینها سواری سیاسی دادن به جناح متبوعشان در حکومت و مقابله با حرکت مستقل مردم علیه کل ارتجاع اسلامی در ایران است. اینها امیدوارند که با خریدن وقت برای کل رژیم و استحاله تدریجی آن بویژه در رابطه با جهان غرب، زمینه شرکت نیروهای وفادار به قانون اساسی ارتجاع اسلامی را در بازی قدرت تامین کنند.
نگاه مثبت آقای همایون را نیز به "انتخابات" و بستر سازی برای دفاع مجدد از روندهائی در درون رژیم را باید به حساب گم کردن قطبنمای سیاسی شان گذاشت. ناسیونالیسم پرو غرب مکان سابق را در استراتژی آمریکا و غرب در کشورهائی مانند ایران از دست داده است. نزدیک شدن سیاستهای این جریان را به جنبش ملی اسلامی را باید در این متن فهمید. اینکه این جریانات "درسی" میگیرند یا نه، معمولا کسی از اشتباه درس میگیرد که واقعا هدفش چیز دیگری بوده و اشتباه محاسبه داشته است. اما اینها قرار نیست درس بگیرند چون هدفشان در تغییر معادلات سیاسی در بالا دور میزند. اينها مخالف سرسخت کمونیسم و ابراز وجود رادیکال کارگر و مردم آزادیخواه و برابری طلب اند. اهدافشان و منافعشان با منافع اردوی آزادی و برابری تفاوت بنیادی و طبقاتی دارد. کار ما اینست که جار و جنجال تبلیغاتی شان در دفاع از رژیم اسلامی را با مبارزه ای قاطع علیه رژیم اسلامی پاسخ دهیم، ضدیت سیاستهایشان را با منافع آنی و آتی مردم و جنبش سرنگونی جمهوری اسلامی نشان دهیم، و صف محکمی را در مقابل شان ایجاد کنیم.
در مورد "انتخابات" سیاست ما اینست که این مضحکه را با اعتراض مستقل علیه کلیت رژیم پاسخ دهیم. ما سیاست تحریم و شرکت نداریم. ما کل این پدیده منحوس را برسمیت نمیشناسیم و برای سرنگونی آن تلاش میکنیم. پلاتفرم سیاسی ما در این نمایش تحقیر مردم و آزادی که اسم آن را "انتخابات" گذاشته اند، تشدید مبارزه علیه رژیم اسلامی و تاکید بر سرنگونی انقلابی آن توسط مردم و طبقه کارگر برای بستن این سیکل باطل است.
یک دنیای بهتر:پلنوم دوم حزب اتحاد کمونیسم کارگری در اواسط دسامبر برگزار شد. اطلاعیه حزب در این زمینه گزارش مفصلی از پلنوم ارائه داده است. این پلنوم چه جایگاهی در زندگی حزب داشت؟ ارزیابی شما از نقاط ضعف و قوت حزب در این دوره چیست؟
علی جوادی:دوران شکل گیری معمولا حساسترین دوران حیات هر موجود جدیدی هستند. این شرایط برای حزب ما هم صادق بود. از این رو طی کردن موفق این دوران از اهمیت و حساسیت خاصی برخوردار بود. حزب اتحاد کمونیسم کارگری این دوران را بنظرم با موفقیت طی کرد. نفس وجود و دوام و گسترش ما و شکل دادن به یک حزب جدید در جنبش کمونیسم کارگری در خود یک موفقیت بزرگ است. ما این دوران را در شرایطی طی کردیم که با بیشترین حملات غیر کمونیستی از جانب رهبری و برخی کادرهای حککا مواجه بودیم. این حملات اتفاقا هر چند سخت و مشکل اما ما را قویتر کرده است.
ما ضعفهای بسیاری داریم. امکانات محدودی داریم. اما علیرغم این کمبودها در عین حال تبدیل به نقطه امید و آرزوهای معینی در جنبش کمونیسم کارگری شده ایم. ما پرچم کمونیسم منصور حکمت را بر افراشتیم. این خط را زنده نگهداشتیم. بر سیاستها و اصولیت و سیاست او برای تبدیل کمونیسم کارگری به نیرویی سازمانده و رهبر تاکید کردیم. کوشیده ایم به میزان توان خود این خط مشی را در جامعه دنبال کنیم. و خوشحالم که اعلام کنم در این راه پیشرویهای معینی هم داشته ایم. این پیشرویها پشتوانه ای برای گسترش این تلاشها است. ما بر اصولیت و انسانگرایی خط کمونیسم منصور حکمت تاکید کردیم. تلاش ما در مقابله با بی اصولی گری گرایشی در این جنبش که از قرار جای "دوست و دشمن" را عوضی گرفته است، به سلطنت طلبان و راست پرو غربی تا بخشهای دیگر کمونیسم کارگری "لطف" بیشتری دارد، را نقد کردیم. ما این ویژگی و مشخصه بارز این خط را علیرغم تهاجمات پوپولیستی به آن حفظ و پاسداری کردیم.
کمونیسم کارگری بخاطر انشعابات تحمیلی ضربات معینی خورده است. بر خلاف تصور پوچ رهبری کنونی حزب کمونیست کارگری که با تحمیل هر انشعابی از قرار "قویتر" میشود، ما با درک این واقعیت تلاش کردیم در مقابل این روند تکه تکه شدن پروژه ای را مطرح کنیم که در مقابل این روند قرار گیرد. در این چهارچوب موفق شدیم بخشهایی معینی از این جنبش را به هم نزدیک تر کنیم. این تلاشها را باید با قدرت ادامه داد. این نقطه قوت ماست.
ما در پلنوم تاکید کردیم که حزب اتحاد کمونیسم کارگری باید ساختن حزب در بستر اعتراض رادیکال و کمونیستی طبقه کارگر را با تمام قوا به پیش ببرد. تمرکز و جهت خود را گم نکند. حزبی که جایی در سوخت و ساز کمونیستی طبقه کارگر نداشته باشد، شایسته نام کمونیست نیست. این مساله ای هویتی برای ما است. بعلاوه تاکید ما بر سازماندهی و رهبری یک ویژگی و خصوصیت حزب ما است که باید به آن معنای واقعی و همه جانبه ای ببخشیم.
سیاوش دانشور: این دومین نشست کمیته مرکزی بعد از شش ماه از تشکیل حزب بود. قاعدتا از حزبی که تازه تاسیس شده و شکل دادن به خودش به معنی ساختن ارگانها و ستادهای تشکیلاتی برایش در اولویت قرار دارد انتظار عجیبی نمیتوان داشت. اما وقتی به کار و پراتیک حزب در شش ماه بعد از تشکیل آن نگاه میکنید ابدا چنین تصویری را مشاهده نمیکنید. نرخ رشد دستکم دویست درصدی حزب در ایران در همین مدت کوتاه و شکل دادن بسیار وسیع تر به ارتباطات غیر حزبی، دخالت و موفقیت در مبارزات معین، بدست دادن الگوهای کار اجتماعی تر، احیا نگرش انتقادی خود ویژه کمونیسم کارگری چه بعنوان حزب و چه در مناسبات درون حزبی، ایجاد اعتماد بنفس و همدلی سیاسی سطح بالا در درون حزب، تاثیر گذاری مثبت به جنبش کمونیسم کارگری و اردوی آزادی و برابری، نقد مستمر و تلاش برای گسست قاطع تر از سنتهای چپ رادیکال، و ایجاد و ساختن حزب در داخل کشور بعنوان یک جریان دخیل در مبارزات از همان بدو کار، اینها خصوصیات حزب ما در همین دوره کوتاه بودند. این نقطه شروع، علیرغم کمبودهائی که به آن اشراف داریم و باید بدون ابهام برای رفع آن تلاش کنیم، باید مشخصه ما باشد. جایگاه این پلنوم در خلاصه ترین بیان اینست که ما میخواهیم چنین حزبی باشیم و برای ساختن چنین حزبی تلاش میکنیم.
نقطه قدرت ما اینست که در بدو شروع حزبی تماما درگیر در اعتراض کارگری و مبارزه آزادیخواهانه هستیم. نقطه ضعف ما در همین دوره کوتاه اینست که سازمان و رهبری مناسب و درخور شان کمونیسم مارکسیستی منصور حکمت را با توجه به ظرفیتها و توان عینی جنبش مان بوجود نیاوردیم. اما روحیه و آمادگی سطح بالا در پلنوم که بدور از تبلیغات سطحی بود این امکان را میدهد که نیرویمان را متمرکزتر کنیم. سیاستها و اولویتهایمان را دقیق تر تعیین کنیم و برای اهداف کمونیستی مان متحدانه تر تلاش کنیم. تصویر حزب اتحاد کمونیسم کارگری در ایندوره کوتاه برای هر ناظر خارجی بی غرض اینست: جریانی انتقادی، کارگری و مارکسیست، بدور از خصوصیات سنت چپ رادیکال، مسئول و غیر سکتاریست، رادیکال و انسان محور. ما در همین دوره کوتاه تصویرهای بزرگ تر کمونیستی کارگری را در مقابل جامعه و جنبش و طبقه مان گذاشتیم و نفیا و اثباتا تفاوتهایمان را نشان دادیم. کار زیاد داریم. سنگرهای متعددی را باید فتح کنیم. مطلقا و مطلقا نباید روحیات چپ رادیکال و جار و جنجالهای خود خشنود کن در میان ما جا باز کند. هدف ما بزرگ است و رسیدن به آن کار بزرگ را طلب میکند. جا خوش کردن و رضایت از پیشرویهای نسبی و وارد شدن به بحثهای سبک و فرقه ای سند مرگ ماست. باید فقط جلو رفت. ما نه رقابتی با بغل دستی هایمان داریم و نه پیشرفت و عدم پیشرفت خود را براین مبنا میسنجیم. ما موظفیم که شاخصهای پیشرفت و موفقیت را با شتاب اوضاع و با ابعاد وظایمان و با نيازهاى جنبش مان بسنجیم.*
دیگر مصاحبه ها و میزگردهای انجام شده نشریه یک دنیای بهتر